خشتک شلوارهای جینم به طور بیرحمانهای یکی پس از دیگری پاره میشوند. در نواحی ِ نزدیک به نقطۀ تماس دو ران. ابتدا نواحی ِ موردنظر کمرنگ میشود. کمرنگتر و بعد نازکتر. البته من اغلب این دو مرحلۀ ابتدایی ِ پروسه را از دست میدهم، چون خیلی کم به خشتک شلوارم نگاه میکنم. اگر گاه و بیگاه نگاهی میانداختم، حتماً میدیدم که اتصال بین تارها و پودها دارد کمتر و کمتر میشود. پودها بعد از مدتی تارها را ترک میکنند و تنها رشتهای از تارها به جا میماند. تارها هم نبود ِ پودها را تاب نمیآورند و پاره میشوند و در نهایت پارچه جر میخورد. پروسهاش به گمانم این طوری است، اگر خواسته باشید بدانید. پارگی البته خیلی هم بد نیست، البته اگر آنجا رخ نمیداد. مثلاً به جای خشتک اگر بالای جیب یا روی زانو رشته رشته میشد، خیلی هم قشنگ بود و بابت این پارگیها باید پول اضافه هم میدادی برای خریدن شلوار. پارگی هم اگر در جای مناسبی باشد، قشنگ و باارزش است. مسخره نیست؟
پارگی ِ خشتک امّا، نه قشنگ است و نه با ارزش. کلّاً هیچ چیز نیست. حتّی زیاد هم به چشم نمیآید. اگر توی جلسه یا کلاس یا مهمانی خیلی موقرانه یک پایت را روی آن یکی بیندازی و لبخند به سوی بقیه حواله کنی، خیلی مهم نیست اگر خشتکت به قاعدۀ کف دست هم پاره باشد. اما برای کسی که کون نشستن روی صندلی ندارد و ربع ِ ساعت نشده ولو میشود، توی صندلیاش فرو میرود و پاهایش را با حداکثر زاویۀ ممکن از هم دراز میکند، پارگی از ناحیۀ خشتک چندان مطلوب نیست. متاسفانه مادر طبیعت راههای خیلی مدنیای برای فهماندن منظورش برنمیگزیند. خب، پارگی ِ هر از چند گاه ِ خشتک ِ شلوار، روش خیلی متمدنانهای برای فهماندن ِ این موضوع که چاق شدهام نیست و من از همین جا به مادر طبیعت سلام میکنم. دیدم اگر همین طوری پیش برود به زودی هزینۀ شلوارهایم در یک ماه از هزینۀ خورد و خوراکم هم بیشتر خواهد شد، و هزینه همیشه چیزی است که پشت یک دانشجوی بدبخت را به لرزه خواهد انداخت. به غیر از استاد راهنمایش البته.
شلوار پارچهای، دوستی ِ دیرینهای با آدمهای چاق دارد. شلوار پارچهای میگوید چاق زیباست، و کالری شوخی ِ سنگینی است که محیط با تو کرده است. میگوید تو کاریت نباشد، من بار امانتت را خواهم کشید. یک راهش این است که شلوار پارچهای بپوشم، هر چند هیچ وقت با آن میانۀ خوبی نداشتهام. چون وقتی راه میروم با سکهها و کلیدهای توی جیبم مثل یک بُزک زنگوله پا صدا میدهم و حضورم را به همه اعلام میکنم. سر خوردن موبایل و تمایل به افقی ایستادن داخل جیب شلوار پارچهای هم خود دردسر دیگری است. ضمناً کوچکترین تحرکات ِ ارادی یا غیر ارادی از پشت شلوار پارچهای به وضوح قابل مشاهده و ردیابی استف که اصلاً بیخیال کلّاً.
شلوار بگ هم البته ناجی ِ خشتک است. از آن ها که خشتکش وقتی داری راه میروی انگاری روی زمین کشیده میشود. البته من به شخصه ترجیح میدهم خودم خشتک شلوارم را چاک چاک کنم و پشتم کاغذ بچسبانم که خشتک حامل این کاغذ پاره است، تا این که شلوار ِ بگ ِ شش جیب ِ پلنگی بپوشم مثلاً. یعنی ترجیح میدهم پیژامۀ نخی ِ آبی ِ کمرنگ بپوشم بروم خیابان، تا شلوار بگی. حتّی شلوار کردی شرف دارد به شلوار بگی. چون شلوار کردی، کرد است و کردها همه شرف دارند.
متاسفانه روشهای فوق با اینکه همه عملی و شدنیاند، زیاد روی من ضمانت اجرایی ندارند. راه ِ دیگری که باقی میماند و خیلی هم دانشجویی است، این است که برم بدوم. دانشجو با دویدن قرابت دیرینه دارد. باید بدوم. باید تمبان ِ ورزشیام را از ته کمد پیدا کنم، کفشهای ورلدکاپ ِ سیزده هزار تومانیام را که از ایران آوردهام پایم کنم، امپیتری پلیرم را پر از آهنگهای دمبل کسک کنم. و بدوم. روزها، هفتهها، ماهها. شاید که رانهایم از هم فاصله بگیرند و درد ِ پارگی ِ خشتک کمی التهاب یابد. تنها گزینۀ روی میز برای یک دانشجوی بدبخت ِ بیپول ِ چاق ، دویدن است. دانشجوی بدبخت ِ بیپول ِ چاقی که در واقع وقتی دارد از دو حرف میزند، متاسفانه، دارد از چاقی حرف میزند.
میتونید بدید خیاط یا حتی خودتون از باقی مانده شلوار قبلی ببره به صورت کاملا نامحسوس از پشت شلوار بخیه بزنه. معلوم نمیشه … 😀
باد و دوچرخه رو که دیدم حدس زدم باید هلند باشی :» خوشحالم وبلاگت رو پیدا کردم، خوراک جدید دارم واسه خوندن.
دو واسه پوکی استخوانم خوبه!!!!!!
به راستی مشکلات زندگی زیاده !
oon rone o lombere topoleto bokhoram
یعنی عالی:
و هزینه همیشه چیزی است که پشت یک دانشجوی بدبخت را به لرزه خواهد انداخت. به غیر از استاد راهنمایش البته.
سلام دوستم حال خوبه؟
سلام
تار و پود نوشته ات بر عکس خشتک شلوار خوب به هم تنیده شده بود. بسیار لذت بردم و از آشنایی با وبلاگت خوشحال شدم.
سلام. اولین باره که اومدم اینجا. با تمام وجود می فهمم چی میگی… کاملا درکش کردم.
جمله آخر عالی بود :)) !
آقا قشنگ مینویسی بنویس.تو فکذم ببینم توی بازی ورق خال خشت رو از همین خشتک گرفته اند یا نه؟ خشتک خیلی شبیه خال خشت پاره میشه بخدا